کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می‌نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود، آن هم به سه دلیل:
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می‌کشید و سوم، که از همه تهوع آور بود اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !...
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می‌گذشتیم، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می‌کشیدم و کچل شده بودم

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 0

ارسال یک نظر