ديشب دومين سالگرد پدر بود و دوري برادر نيز به آن افزوده شده بود
هر چند سعي كردم نقش پسر بزرگ، برادر بزرگ و عموي بزرگ رو بازي كنم ولي انگار همه مي‌دونستن كه خودم هم باورم نميشه، جاي برادرم واقعاً خالي بود، حتي صحبت تلفني هم فايده نداشت، حودش كم بود نه صداش

وقتي برگشتم اين نوشته‌ها توجهم رو به فايلي كه برادربزرگم بهش پيوست كرده بود جلب كرد

سهم من از دیدن این اسلاید‌ها گریه حسرت بود

کاش اون شب لعنتی سحر نمی‌شد

اين هم فايلش

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 2

  1. ناشناس  

    حاج اکبر من پدر شما رو یکبار دیدم یادتون هست خدا بیامرزدش خوب مردی بود هنوز تون چهره روحانیش یادم نمیره بقای عمر شما باشه

  2. اكبر  

    سر شما سلامت
    باشه كه شما قدر بزرگترهاتون رو بدونيد

ارسال یک نظر