آن همه پنهان كاري، آن همه فريبكاري.
استفاده صلح آميز از انرژي هستهاي دروغي بيش نبود، از همان ابتدا نيز واضح بود در پشت قولهايي كه ميداديد، هدفي غير از كشتار بيرحمانه نداريد.
چه زود چهره واقعي خود را نمايان كرديد.
اما چه طور. اما چه طور دلتان ميآيد ما و زن و بچههاي بي گناهمان را بكشيد. ما چه آزاري به شما رسانديم؟ ما كه به كسي كاري نداشتيم.
آقاي شهردار! نميدانيد آن روز كه تصميم گرفتيد گربههاي تهران را عقيم كنيد چه شور و شوقي در دلهاي ما به وجود آورديد، به خانه هر دوست و آشنايي ميرفتيم عكس شما را بر در و ديوار اتاقهايشان زده بودند و همه جا ذكر خيرتان بود، آن روز شما را حامي خود ميدانستيم ...
زهي خيال باطل ...
آقاي شهردار! آيا شما فراموش كردهايد كه ما با خوردن آشغالها به شما كمك ميكنيم!؟
اگر ما نباشيم كه بايد ماشينهاي حمل زبالهتان را دو برابر كنيد، آيا بودجه لازم را داريد!؟
آقاي شهردار! ما حتي براي آنكه مزاحم شما نشويم و ايضاً با توجه به ترافيك شهري زودتر به مقصد برسيم، از داخل جويهاي آب رفت و آمد ميكنيم، باور كنيد همين عبور و مرور ما و خوردن آشغالهايي كه در مسير جويهاي آب وجود دارد، باعث عدم آبگرفتگي جويهاي آب ميشود.
آقاي شهردار! زندگي بدون ما را تصور كن. آري تصور كردنش سخت است. اگر ما نباشيم براي ترساندن خانومهايتان از چه چيز ديگري ميتوانيد استفاده كنيد؟
نگوييد سوسك. سوسكها همشون پيش ما سوسكن! و با يك دمپايي كارشان ساخته ميشود ...
آقاي شهردار! ما در شهر فرهنگ سازي ميكنيم و در اين روزهايي كه جوانان شهرتان به سوي لحيم كاري كشيده ميشوند، ما به باشگاه بدنسازي ميرويم، جثه ما را با اجدادمان مقايسه كنيد، باور كنيد پسر عمويي دارم كه براي عروسي دخترش يك گربه را شكار و براي مهمانان سرو كرد؛ هيكل ورزشكاري ما به خودي خود باعث ترويج فرهنگ ورزش كردن است. چه طور دلتان ميآيد اين هيكلهاي ورزشكاري را زير گل ببريد ...
آقاي شهردار! همهاش لجن پراكني بدخواهان است، كمي به حافظه تاريخي خود رجوع كنيد، اگر واقعاً ما طاعون و هزار نوع مرض داشته باشيم، آيا ميتوانيم اين گونه با طراوت و شادابي به اين طرف و آن طرف جست و خيز كنيم؟ آيا اين گونه چاق و چله خواهيم بود!؟
همهاش دروغ بود. اي لعنت به آن بازرسان كه آي كيوشان در حد موزاييك است. آنها چه طور متوجه اهداف شوم شما نشدند.
آقاي شهردار !اين روزها مراقب هستم تا خدايي نكرده خانم و فرزندانم اخبار گوش نكنند و يا روزنامه نخوانند. نميدانم آنها چه حالي خواهند داشت، هنگامي كه متوجه اين خبر شوند:
«شهرداري تهران از انرژي هستهاي براي مرگ موشها استفاده مي كند.» ...
هنوز هم فرصت هست، از تصميم خود صرف نظر كنيد ...
جمعي از موشهاي پايتخت