Hee heeچند روز پيش خاطرات يك نو عروس رو گذاشته بودم و ظاهراً خيلي مورد توجه دوستان قرار گرفته بود. البته از نوع مذكرش و خوب چند نفر از فمينيست‌هاي دو آتيشه كه منطق سرشان نمي‌شود يه كمي (تاكيد مي‌كنم فقط يه كمي) اعتراض كردند Whistling

ما هم چون بادي نيستيم كه به اين بيدها بلررررررررررر....زيم، گفتيم يه خاطراتي هم كه البته خيلي اهميت ندارد و كلاً در صحت و سقم اون هم بين علما اختلاف نظر فراواني هست منتشر كنيم تا اين جماعت نسوان، بي‌منطق، فمينيست، بي جنبه .... دلشان خوش باشدLiar

Big Hugشنبه: زنم براي يک هفته به ديدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتي عالي را خواهيم گذراند. يک هفته تنها . عاليه. اول از همه بايد يک برنامه هفتگي درست و حسابي تنظيم کنم. اينطوري مي‌دونم که چه ساعتي بايد از خواب بيدار بشم و چه مدتي را در رختخواب و چقدر وقت براي پختن غذا توي آشپزخانه صرف مي‌کنم. همه چيز را به خوبي محاسبه کرده‌ام. وقت براي شستن ظرف‌ها، مرتب کردن خانه و خريد کردن و همه روي کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برايم مي‌ماند.
چرا زنها آنقدر از دست اين کارهاي جزيي و ساده شکايت دارند. درحالي که به اين راحتي همه را مي‌شود انجام داد.

فقط به يک برنامه ريزي صحيح احتياج است. براي شام هم من و پسرم استيک داريم. پس روميزي قشنگي پهن کردم و بشقاب‌هاي قشنگي چيدم و شمع و يک دسته گل رز روي ميز نهادم تا محيطي صميمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتي نکرده بودم.

Big Grinيکشنبه: بايد تغييرات مختصري در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که ه رروز جشن نمي‌گيرم و لازم هم نيست که آنقدر ظرف کثيف کنيم چون کسي که بايد ظرف‌ها را بشويد منم نه اون!
صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبيعي چقدر زحمت دارد چون هر بار بايد آبميوه‌گيري را شست بهتر اين است که هر دو روز يکبار آب پرتقال بگيريم که ظرف کمنري بشويم.

Happyدوشنبه: انگار کارهاي خانه بيشتر از آنچه که پيش بيني کرده بودم وقت مي‌گيرد. راه ديگري بايد پيدا کنم. از اين پس فقط غذاهاي آماده مصرف مي‌کنم. اينطوري وقت زيادي در آشپزخانه صرف نمي‌کنم. نبايد که وقت آماده کردن و طبخ غذا بيش از زماني باشد که صرف خوردن آن مي‌کنيم.
اما هنوز يک مشکل باقيست: اتاق خواب. مرتب کردن رختخواب خيلي پيچيده است. نمي‌دانم اصلا چرا بايد هرروز تختخواب را مرتب کرد؟ درحالي که شب باز هم توي آن مي‌خوابيم!!

Raised Eyebrowسه شنبه: ديگر آب پرتقال نمي‌گيرم. ميوه به اين کوچکي و قشنگي چقدر همه جا را کثيف و نامرتب مي‌کند! زنده باد آب پرتقال‌هاي آماده و حاضري!! اصلا زنده باد همه غذاهاي حاضري!
کشف اول: امروز بالاخره فهميدم چه جوري از توي تخت بيرون بيايم بدون اينکه لحاف را به هم يزنم. اينطوري فقط صاف و مرتبش مي‌کنم. البته با کمي تمرين خيلي زود ياد گرفتم. ديگر در تخت غلت هم نميزنم. پشتم کمي درد گرفته که با يک دوش آب گرم بهتر خواهد شد. ازاين پس هر روز صورتم را نمي‌تراشم و وقت گران‌بهايم را هدر نمي‌دهم.
کشف دوم: ظرف شستن دارد ديوانه‌ام مي‌کند. عجب کار بيخودي است! هربار بشقاب‌هاي تميز را کثيف کنيم و بعد آن را بشوييم.
کشف سوم: فقط هفته‌اي يکبار جارو ميزنم. براي صبحانه و شام هم سوسيس و کالباس مي‌خوريم.

Sighچهارشنبه: ديگر آب ميوه نمي‌خوريم. بسته‌هاي آب ميوه خيلي سنگينند و حملشان خيلي مشکل است.
کشف ديگر: خوردن سوسيس براي صبحانه عاليست. براي ظهر بد نيست اما براي شام ديگر از حلقم بيرون مي‌زند. اگر مردي بيش از دو روز سوسيس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهد شد!!

Waitingپنجشنبه: اصلا چرا بايد موقع خوابيدن لباسم را بکنم در حالي که فردا صبح باز بايد آن را بپوشم؟!!!
ترجيح مي‌دهم به جاي زماني که صرف اين کار مي‌کنم کمي استراحت کنم. از پتو هم ديگر استفاده نمي‌کنم تا تختم مرتب بماند.
پسرم همه جا را کثيف کرده . کلي دعوايش کردم. آخر مگر من مستخدم هستم که هي بايد جمع کنم و جارو بزنم؟
عجيب است ! اين همان حرف‌هايي است که زنم گاهي مي‌زند!
امروز ديگر بايد ريشم را بتراشم. اما اصلا دلم نمي‌خواهد . ديگر دارم عصباني مي‌شوم. براي صبحانه بايد ميز چيد، چايي درست کرد، نان را خرد کرد. انجام همه اين کارها ديوانه‌ام مي‌کند.
براي راحتي کار ديگر شير را با شيشه ، کره و پنير را هم توي لفافش مي‌خوريم و همه اين کارها را هم کنار ظرفشويي انجام مي‌دهيم. اينطوري ديگر جمع و جور کردن و ميز چيدن هم نمي‌خواهد!
امروز لثه‌هايم کمي درد گرفته شايد براي اينکه ميوه هم نميخورم. چون ماشين ندارم و برايم خيلي مشکل است که ميوه بخرم و به خانه بياورم. اميدوارم که عفونت نکرده باشند. عصري زنم زنگ زد که آيا رخت‌ها را شسته‌ام؟ خنده عصبي سر دادم انگار که من وقت اين کارها را داشتم!
توي حمام هم افتضاحي شده، لوله گرفته اما مهم نيست من که ديکر دوش نمي‌گيرم!
يک کشف جديد ديگر: من و پسرم با هم غذا مي‌خوريم. آن هم سر يخچال! البته بايد تند تند بخوريم چون در يخچال را که نمي‌شود مدت زيادي باز گذاشت.

Thinkingجمعه: من و پسرم در تختمان مانده‌ايم تا تلويزيون نگاه کنيم. ديدن اينهمه تبليغات مواد غذايي دهانمان را آب انداخته. با خستگي کمي غر و غر مي‌کنيم. وقتش است که خودم را بشويم و ريشم را بتراشم و موهايم را شانه کنم و غذاي بچه را آماده کنم و ظرف‌ها را بشويم و جا به جا کنم، خريد کنم و بقيه کارها.... ولي واقعا قدرتش را ندارم. سرم گيج مي‌رود و تار مي‌بينم. حتي پسرم هم نايي ندارد. به تبعيت از غريزه مان به رستوران رفتيم و يک ساعتي را غذاهايي عالي و خوشمزه در ظروفي متعدد خورديم. قبل از اينکه به هتل برويم و شب را در يک اتاق تميز و مرتب بخوابيم، از خودم مي پرسم چه خوبه كه هرگز زنم به اين راه حل فکر نکرده بود!!!!

 

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 0

ارسال یک نظر