این صدای عاشقی بیچاره است

این نوای بنده ای آواره است

ای خدا بیچاره ها را راه ده

ره نشان بنده ای گمراه ده

ای خدا با دست خالی آمدم

خود ببین من به چه حالی آمدم

آمدم با هر بهانه سوی تو

تا ببینم بخشش نیکوی تو

من برای احتیاجم آمدم

خانه ی خوب آشنایی در زدم

بین که با حال سجودم آمدم

با تمامی وجودم آمدم

ای خدا من عبد خوبی نیستم

یا کریمان خود بگو من کیستم

من محب با صفایی نیستم

عاشق درد آشنایی نیستم

من وفور نعمتت نشناختم

من برون رحمتت نشناختم

من خودم را عقل کم بگرفته ام

شیعگی را دست کم بگرفته ام

شیعگی را تو عطا کردی به من

نوکری را هم روا کردی به من

ای خدایی که زمن رنجیده ای

عبدی از من رو سیه تر دیده ای

دیده ای اما نه در وقت سحر

نه درون مسجد و با چشم تر

آه از این ماجرای سخت من

که زده نفسم لگد بر بخت من

خویش را گم کرده ام من گم شدم

چوب اعمال بدم را خورده ام

با نشست یک مناجات سحر

اوج ورزیدم به هنگام سحر

هر چه از ظلمم ترحم کرده ای

مورد الطاف مردم کرده ای

هر که عباس علی را دیده است

جلوه هایی از علی را دیده است

بازهم من امتحان بد داده ام

تن به اخذ نمره ی رد داده ام

باز هم لطف تو می جویم علی

باز هم العفو می گویم علی

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 0

ارسال یک نظر