دلم چون نامه ی عمرم سیاه است

سیه روحیم از فرط گناه است

گناه خویش را کوچک شمردم

گناه کوچک شمردن خود گناه است

نباشد یک نفر راضی ز دستم

اسیر دین و حق الناس هستم

ندارم پیش یارم آبرویی

ز بس که توبه هایم را شکستم

دو چشمم پر ز تصویر حرام است

زبانم لقو گو و بد مرام است

اگر توبه نکرده جان سپارم

خداوندا دگر کارم تمام است

نگویم شکر نعمت های رب را

ندانم قدر خلوت های شب را

اگر ماه مبارک خسته حالم

نبردم فیض شعبان و رجب را

دمی با معرفت کاری نکردم

به غیر از معصیت کاری نکردم

فشار قبر را آسان گرفتم

برای آخرت کاری نکردم

تمام همتم دنیاست دنیاست

به چشمم کار زشتم خوب و زیباست

ز خود نامیدم و تنها امیدم

به گوشه چشمی از مهدی زهراست

بیا یار سفر کرده کجایی

گره بگشای کارم با دعایی

اگر امشب شبی رازی ز دستم

نصیب من شود عفو الهی

بیا و لطف خود را بیشتر کن

مرا با یک نظر مرد سفر کن

اگر هر جا که من هستم نیایی

بیا من می روم زین جا گذر کن

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 0

ارسال یک نظر