هان؟
تعجب کردي!؟
ميدانم در کسوت مردمان
آبرومند
انديشيدن به تو رسم ، و گفتن از تو ننگ است!

اما ميخواهم برايت بنويسم

شنيده ام، تن مي فروشي، براي لقمه نان ! چه گناه کبيره اي…! ميدانم که ميداني همه ترا پليد مي دانند، من هم مانند همه ام.

راستي روسپي! از خودت پرسيدي چرا اگر در سرزمين من و تو، زني زنانگي اش را بفروشد که نان در بيارد رگ غيرت اربابان بيرون مي زند اما اگر همان زن کليه اش را بفروشد تا ناني بخرد و يا شوهر زنداني اش آزاد شود اين «ايثار» است !

مگر هردو از يک تن نيست؟ مگرهر دو جسم فروشي نيست؟ تن در برابر نان ننگ است.

بفروش ! تنت را حراج کن…

من در ديارم کساني را ديدم که دين خدا را چوب ميزنند به قيمت دنيايشان، شرفت را شکر که اگر ميفروشي از تن مي فروشي نه از دين

شنيده ام روزه ميگيري، غسل ميکني، نماز ميخواني،چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داري، رمضان بعد از افطار کار مي کني، محرم تعطيلي !

من از آن ميترسم که روزي با ظاهري عالمانه، جمعه بازار دين خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پيش ازافطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطيل نکنم!

فاحشه… دعايم كن

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 2

  1. ناشناس  

    20
    بیست

  2. ali aa  

    حاجی ترکوندی

ارسال یک نظر