جوونتر كه بودم توي حموم ميزدم زير آواز، البته با صداي آهسته كه فقط خود شيفتگيم رو ارضاء كنم. اگه تا حالا امتحان نكردين توصيه ميكنم تست بزنين، حال ميده :)
حالاها ديگه تو حموم مغرم Smart Defragment رو فعال ميكنه و كلي از ايدههايي كه تو سرم تلنبار شده منظم ميشه، حالا نپرسين چطور كه خودم هم نميدونم.
دنبال يه ايده بودم كه پيام تسليتي به مناسبت ارتحال علامه نستوح، آيتالله منتظري تو ديگه چه خبر داشته باشم، از جووني به ايشون با اون لبخند مليح علاقه خاصي داشم. چند بار هم از نزديك ملاقاتشون كردم كه خيلي حال داد.
القصه، زير دوش آب جوش ايستاده بودم كه بخش فلسفي مخم فعال شد، يه فلش بك به گفتگوي چند ساعت پيش با بچههام:
دخترم: بابا اين آقاي منتظري كه همه جا ميگن فوت كرده ولي تو صدا سيما خبري نيست مگه كي بوده ؟
بابا: يه بنده خدا، يه كسي مثل امام، يه زماني قائم مقام رهبري بود، بخش ولايت فقيه در قانون اساسي رو ايشون قرار داد، مرد، عالم و فقيه بزرگي بود ولي خوب تو خط تفكر سياسي با امام خيلي هم سو نبود.
يه اتفاقاتي هم افتاد كه كلاً باعث حذفش از صحنه رسمي سياست كشور شد.
خدا رحمتش كنه، آدم بدي نيود وليبه نظر شخص من براي سياستمدار بودن كمي ساده بود.
پسرم: خدا رحمتش كنه، چه سعادتي، مردن تو دهه اول محرم و شب هفتش هم عاشورا !!
دخترم: آره خدا بيامرزتش ولي عجب بدشانسي، شب اول قبرش بلندترين شب سال !!!!
همين
پن: خوشبينها هواپيما رو ميسازن و بدبينها چتر نجات، داشتن هر دو در كنار هم نعمتي است كه بايد شكر كرد :)






