چند روز پيش دخترم قطعه شعري از دكتر شريعتي رو روي مسنجر گذاشته بود كه سخت مغز (هموني كه خيليها كف پاشونه) منو بدجوري درگير خودش كرده.
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود، که نمــــــــیشود، که نمــــــــــــــــیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت اســت
گاهی نگفته قرعـه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
كلي سؤال توي ذهنم داره چرخ ميخوره كه بطور تصاعدي رو به افزايشه !
البته براي خيليهاشون هم جواب دارم يا پيدا كردم ولي از ديد خودم كه خود اينم شده برام يه سؤال ! كه “اينها جوابهاي سؤالات منه” يــــــــا “طرز فكر و نگاه من” !!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جوابهاي ديگران حتماً فرق ميكنه ولي سؤال اصلي كه برام پيش اومده كه نه ميتونم ازش بگذرم و نه اينروزها مجالي براي طرحش هست سخت و بسي خطرناكه.
آيا خدا هست !
اگر خدا هست، آيا خدا تنهاست ؟
اگر خدا هست و اگر خدا تنهاست
اصلاً چرا خدا تنهاست !؟
تا همينجاش كافيه كه “ديگه چه خبر” هم فيلتر بشه، كه ميگم به جهنم. راستي اصلا جهنم وجود داره ؟
توي مسير زندگي فراز و نشيبهاي فراوان آدم رو وادار به اتخاذ تصميمهايي ميكنه با در نظر گرفتن جامع شرايطي كه تو ذهن شما وول ميخوره به نظرتون بهترين راهه ممكنه و وجود يا عدم وجود تفاوت همون “جامع شرايط” از نگاه شما و ديگران باعث ميشه كه عمل شما مورد قضاوت قرار بگيره و شما تبديل بشين به يه آدم بد! يا يه آدم خوب! كه البته مطلق نيست و همون چيزي كه امروزه بهش ميگن “خاكستري” يعني نه سياهه نه سفيد، نه خوبه خوبه نه بد بد، نه درسته درسته نه غلط غلط
اما نكته مهمش اينه كه شما هزينهاش رو پرداخت ميكني اون هم چند بار.
بار اول با گرفتن تصميم (به قول برادرم: هر تصميمي يه هزينه داره و نگرفتن تصميم هم “چون تصميم گرفتي كه تصميمي نگيري” هزينه داره)
بار دوم هزينههاي اجراي تصميم كه گرفتي
بار سوم … و تازه ميرسي به هزينه قضاوت ديگران كه البته آخرين هزينه نيست !
در موارد زيادي از اونهايي كه كسي رو قضاوت ميكردن و قيافه خق به جانبشون داشت خفهام ميكرد، پرسيدم: با در نظر گرفنت شرايط زماني كه مثلاً شامل فلان و فلان و فلانه كه الآن به ذهن منو شما ميرسه و كلي مورد ديگه كه عمراً به عقلمون قد بده و اون بدبخت بايد به عنوان اركان اصلي درنظر ميگرفته و نگاه و ديدگاه طرف مقابل، اگر شما جاي اون بودي چه تصميمي ميگرفتي ؟
جالبه كه در بهترين و منصفانه ترين مواقع كه حاضر بودن طفره نرن و به قول معروف نپيچونن، جواب ميدن كه مثلا همون كار . . . . . ولــــــــــــــــي “يا” امـــــــــــــــــــــــــــــــــا !!!!!!!!!!!!!!!!
انگار ميميرن اگه توجيه نكنن !!!
خوب باباجون اون بدبخت فلكزدهْ، مادر مرده هم همون كاري رو كرده كه اگه شما جاش بودي ميكردي !!!
به درست و غلط بودنش كاري ندارم حرفم ابنالوقت بودن آدماييه كه ادعاشون . . . . . (ميشه) !!
حالا برگرديم سر سؤال اصلي كه ول نميكنه و بد گير داده به اين هيپوتالاموس (همون پاشنه پاي بعضيها كه اول عرض كردم) بخت برگشته !
دنياي اين روزاي من هم قد تن پوشم شده
اونقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهايي شده
تنها مدارا ميكني، دنيا عجب جايي شده
در حسرت فرداي تو تقويم رو پر ميكنم
هر روز اين تنهايي رو فردا تصور ميكنم
هم سنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست
اينجا به جز دوري تو چيزي به من نزديك نيست
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
هنوز سؤالم سر جاشه، جواب رو پيدا نميكنم
۱۵ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۴
یک لحظه هم شک نمی کنید که ممکنه عقل خود شما به نسبت خیلی های دیگه در حد همون پاشنه ی پا هم نباشه؟
چگونه با این اطمینان دم از عقل و فکر می زنید؟
چگونه با وجود این همه نسبیت و عدم وجود قطعیت ، باز هم نی تونید اینگونه قضاوت کنید ؟
۱۵ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۲۱
خوب موضوع خدا چرا تنهاست خيلي جاي بحث داره
بستگي داره با چه سوالي وارد قضيه بشيم
معمولا هميشه تضاد خواست ما با تقدير بحثيه كه دوست داريم ازش فرار كنيم
فكر كنم مطلب ادامه داره
صبر ميكنم براي ادامه تا منم حرفايي براي گفتن دارم
۱۵ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۳۱
دوست خوبم Lucifer عزيز، اين هم سؤال خوبيه
ولي اين خيليهاي ديگه يعني شما ؟
به ولي و اما دوباره اشاره ميكنيم و موضوع مرتبطش
بد نبود قبل از افاضات كارشناسانه موضوع رو كاملاً ميخوندي دوست عزيزم تا متوجه بشي كه موضوعيت در شك و ترديد نيست
موضوع بر سر نوع تفكر افراد و اغلب تناقض با عملكرد و حتي تصميمگيريها به دليل شرايط تحميلي بر آن تصميم بود.
به آخر نگاه موضوع كن تا ببيني كه سؤال همچنان باقيست و در اين ميان با نسبيتهايي كه هنوز تعريف نشده و قطعيتي كه خود در چالش نسبيت اجازه جوابگويي نداره اين "قضاوت" رو از كجاتون درآورديد ؟؟؟؟
فكر ميكنم كلاً متوجه موضوع نشديد :)
اصل بر بودن و نبودن خدا نيست
بر سر اينه كه ما كجاش رو ميفهميم و نفهميده كجاش رو قضاوت ميكنيم
سر اينه كه با چه قدرتي مثال زدني سعي در تحليل تقدير به نفع و عليه خود يا ديگران داريم !!؟
۱۵ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۱۵
مثل اینکه شما متوجه منظور من نشدید. . .
نخیر من خودم رو جز اون خیلی ها نمی دونم و اصلا قصد جسارت هم ندارم.
قضاوتی که من ازش حرف زدم با اون قضاوتی که شما در نوشتتون ذکر کردید ، متفاوته.
سوالات من هیچ ارتباطی به موضوع متن شما نداره و به موضوع مطرح شده هم هیچ علاقه ای ندارم.
من به طور اتفاقی این متن شما رو دیدم و بعد از خوندنش این سوالات ابتدا در ذهنم و برای خودم ایجاد شد، بعد گفتم بهتره از خودتون بپرسم تا ببینم جواب شما چیه، راستش بنا به دلایل درونی دوست دارم ببینم انسان های دیگه با چه توجیهی می تونن اینطور قاطع در مورد چیزی قضاوت کنن ، حتی در مورد خودشون.
۱۶ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۶
سلام
صداي تفكرتون اينقدر بلند بود كه به گوشم رسيد
مطلب رو خوندن
به نظرم آدما كلا دو دسته ميشن
يه دسته اونايي كه حرف قشنگ و تفكر قشنگ دارن و دسته اي ديگه مرد عمل هستن و بدون داد و بيداد كارشون رو ميكنند
نمي دونم شايد بحث رو نگرفته باشم ولي تصميم گيري زير فشار كه ديگه تصميم گيري نيست ... ميشه اجبار
ولي اجبار داريم تا اجبار
به نظرم اجبار اگه از طرف خدا باشه ( همون حكتش رو ميگم ) خيلي بهتره ... البته بايد تحمل هم داشت و قبول كرد ... تا به نتيجه برسه
در ضمن نبايد اين فشار ها و تحميل هايي كه خود ما آدما به هم مياريم رو به پاي كسي نوشت
مثلا هم نوعمون به ما زور ميگه ... بگيم ... آره اين از طرف خداست
نه راه تشخيص هم مهمه كه حداقل من زياد بلد نيستم
التماس دعا
۱۶ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۵۲
اين نميشه همون قدرت تحليل كه نفهميدههامون رو تحليل ميكنه !؟
زنجيره تقدير و عملكرد بر اساس تفكر (درست يا غلط) كجاي اين پارادكس جا داره ؟
اگه همه چيز به خواست خداشت و موري دانهاي برنميچيند مگر به اذن الهي (آل عمران) پس عملكرد درست و غلط معني دار است ؟
چرا بدهاي ما خواست خداست و خوبهايمان نتيجه عملكرد صحيح عقل و درايتمان ؟
چرا براي بعضي ديگر بلعكس است ؟
چرا مشورت درست را ما ميدهيم و خرابيهايي كه طرف را به خاك سياه مينشاند فقط يا خواست خدا و تقدير است يا نتيجه عملكرد نا صحيح وي ؟
آيا امروز ما نتيجه درست و غلطهاي ديروز و پريروز نيست ؟
آيا همه به دليل نظم طبيعي نيست ؟
آيا اصلا خدا هست ؟
اگر نيست، آنچه را كه ناخواستههايمان را گردنش مياندازيم چيست ؟ كيست ؟ كجاست ؟
۱۹ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۷
سلام
عيدتون مبارك
به نظرم كلا آدما با نفهميده هاشون قضايا رو تحليل ميكنند ... حداقل نخوام همه رو بگم ... خودم كه اينطوري هستم
و به نظرم ...وقتي كاري خوب از آب در بياد ... ميگيم خودمون كرديم و اگه خراب بشه دنبال مقصر مي گرديم
حالا ميايم مقصري رو ماواري همه قدرت ها پيدا ميكنيم تا خودمون رو تبرئه كنيم ... مياي همه رو تقصير سرنوشت و تقدير ميگذاريم ... تا اگه كسي هم علت بدبختي ما رو پرسيد : ما بگيم ... كار تقديره ... و ديگه اون طرف بگه : خب ديگه قسمت اين بوده و كاري از دست تو هم بر نميومده
( چقدر اين طرز تفكر آدماها رو عمري تو گودال نگه داشته در صورتي كه واقعا شايسته قله بودند )
حرفي كه شما زديد هم همينطوره ... مشورت و بقيه كارها خوب در امد ... بايد گل گردنمون بندازن ولي اگه خراب شد ... آره تقديرت اين بوده كه به خاك سياه نشستي
آره خدا هم حقيقت داره و هم واقعيت ولي براي زندگي فعلي ما آدما فقط از خدا سرابي است
التماس دعا
۱۱ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱:۴۴
من بعضي از اشعار شعراي ايراني را در ترجمه هاي فرانسوي خوانده ام و بعضي از ابيات فريدالدين عطار نيشاپوري تاثير زيادي در من کرده است. فريدالدين در يکي از اشعار خود مي گويد :
“خداوندا اگر چه گناهکار هستم و خود را درخور مجازات مي بينم. ليکن از درگاه تو نااميد نيستم براي اينکه مي دانم که اگر من در اين جهان بر طبق پيروي از طبيعت خود رفتار کرده ام تو در آن جهان نسبت به من بر طبق طبيعت خود رفتار خواهي نمود.”
انصاف بدهيد که آيا از آغاز زندگي بشر تاکنون در جهان چيزي گفته شده است که از حيث عمق معني بالاتر از اين گفته عطار نيشاپوري باشد و به اين اندازه اميدبخش باشد ؟؟؟ .
موريس مترلينگ