یا رب این خسته گدا را هنری نیست که نیست

در مناجات مرا چشم تری نیست که نیست

هر چه در کوبم و سر کوبم و پا کوبم

بهر بیرون شدن از خانه سری نیست که نیست

ای خدا در قفس نفس شدم زندانی

مرغ بشکسته پر و بال پری نیست که نیست

دگر از کوچه ی این دل که همه دیوارش

ریخته بر سر راهت گذری نیست که نیست

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 0

ارسال یک نظر