نمايي از فیلم «دعوت» آخرین اثر ابراهیم حاتمی‌کیا

زمانی که حاتمی‌کیا از فضای جبهه اندکی فاصله گرفت و با فیلم «وصل نیکان» به شهر آمد، زیر رگبار انتقادهای زیادی قرار گرفت. خیلی ها معتقد بودند که او شهر را نمی‌شناسد و بهتر است راجع به آنچه می‌شناسد فیلم بسازد. البته این موج مخالفان بعد از اکران فیلم‌هایی چون «از کرخه تا راین» و «خاکستر سبز»، آرام گرفت.

مساله این‌جاست که آنچه حاتمی‌کیا را از بسیاری از کارگردانان صاحب‌نام دیگر متفاوت می‌سازد این آزمون و خطای اوست. حاتمی کیا کمتر از هر کارگردان ایرانی دیگر، در مسیر پر فراز و نشیب کاری اش، خود را تکرار کرده است. این حرکت او به طرف ناشناخته‌ها و دغدغه‌هایش پیرامون مسائلی که کمتر کسی جرئت و همت پرداختن به آن را دارد، از نقاط قوت این کارگردان مطرح ایرانی است.

حالا او با سوژه‌ای کاملاً اجتماعی و جنجال برانگیز روی پرده آمده و همزمان با سبکی جدید به آن پرداخته. البته ساخت فیلمی اپیزودیک ابداع او نیست اما در سینمای ایران کمتر شناخته شده است و برای او چالش بزرگی محسوب می‌شود. چالشی که شاید بتوان گفت نتوانسته کاملاً موفق از پس آن برآید.

مطرح کردن یک معضل اجتماعی با جانبداری و حمایت از یک تفکر، متفاوت است. اولین ایرادی که می‌توان به محتوای داستان‌های این مجموعه گرفت این است که هرچند سعی شده از شعار دادن پرهیز شود و بیشتر زن‌های فیلم را در موقعیتی خاص گرفتار کند تا با سوال‌های متعدد و شک و تردیدهایشان به سمت تصمیم درست سوق پیدا کنند، اما فیلم همچون شبکه‌ای است که یک جای آن گسسته است. چرخه این فیلم کامل نمی‌شود. این فیلم با تمام تلاشش از واقعی بودن به سمت  ایده‌آل بودن می‌رود و بیینده را ناراضی از سالن بیرون می‌فرستد چون از واقعیت دور شده و می‌خواهد همه چیز خوب و خوش تمام شود. شاید اگر تنها یک زن و یک داستان وجود داشت قابل باور بود اما پنج زن داریم در شرایط متفاوت. و نویسنده داستان و فیلمنامه و خالق یک اثر هنری باید در نظر داشته باشد که تکمیل اثر از ارضای تمایلات شخصی و شعار دادن مهم‌تر است.

از مصاحبه‌ هایی که با خانم «چیستا یثربی» -نویسنده داستان‌ها و فیلمنامه نویس همراه با حاتمی‌کیا در این فیلم-  شده است پیداست که هدف همین بوده که زن‌ها از سقط جنین صرف‌نظر کنند یا حداقل قبل از چنین عملی بیشتر فکر کنند. این مساله در سراسر دنیا موافقان و مخالفان بسیاری دارد و نمی‌شود به سادگی با یک تز رومانتیک سروته این بحث پیچیده را سر هم آورد و گفت که بچه‌ها فرشته‌اند پس سقطشان نکنید. این‌جاست که فیلم از اجتماعی بودن فاصله می‌گیرد و به تبلیغی بودن نزدیک می‌شود پس دیگر نمی‌تواند واقعی باشد. در آن مطب زنان و زایمان باید سقطی صورت می‌گرفت.

انتخاب مطب دکتر زنان و زایمان به عنوان حلقه‌ اصلی که زنجیرها را به هم متصل می‌کند، بسیار به جا و مناسب است. برخلاف انتقادهایی که به این انتخاب شده، به نظر می‌رسد تنها چیزی که انسجام متزلزل فیلم را حفظ کرده همین مطب خانم دکتر است.

اما آیا حاتمی ‌کیا زنان را می‌شناسد؟ زنانی از قشر خانم دکتری که لقاح مصنوعی انجام داده و یا هنرپیشه جوانی که کارش خیلی برایش اهمیت دارد و همینطور زن و شوهر دهاتی و خانم منجی فرشته کوچولو‌ها! در این فیلم حاتمی‌کیا سهم بسیار زیادی را بر عهده‌ی چیستا یثربی گذاشته که نویسنده‌ی خوبی است اما به نظر، یکی از دلایل ضعف فیلمنامه و درونمایه قصه‌ها و باورپذیر نبودن بعضی شخصیت ها، بی تجربگی یثربی در سینماست و تکیه کردن حاتمی کیا بر این بی تجربگی.

این فرمول ترکیبی جوابی که باید را نداده است. به همین دلیل اپیزودها در یک سطح نیستند. اپیزود اول کش میاید و یک عضو زائد دارد که شریفی نیا بازیش می‌کند. و بیننده فلسفه وجودی اورا نمی‌فهمد. این به آن معنا نیست که کارگردان و نویسنده بدون فکر و از روی سهل‌انگاری این نقش را به وجود آورده‌اند، بلکه به معنی آنست که نتوانستند بگویند چرا؟ هرچند حضورهای کوتاه شریفی‌نیا هم به تازگی درفیلم‌ها، آدم‌ را دلزده می‌کند.

نکته دیگری که اپیزود اول را به پایین‌ترین سطح می‌برد، بی‌داستان بودن فیلمی است که «شیدا صوفی» دارد در آن بازی می‌کند. بیننده گیج می‌شود که این دیگر چه فیلمی است! این صحنه‌های بی‌ربط عجیب غریب همه کنار هم چکار می‌کنند؟ آیا کسی اینجا می‌داند بدل چیست؟

ضعیف‌ترین اپیزود، اپیزود زن و شوهر دهاتی است. لهجه‌ی دهاتی این دونفر به جای آنکه بیشتر شخصیت آنها را بسازد، مضحکه می‌شود. این اپیزود بی جان ترین اپیزود است. صحنه‌ها به هم وصله شده‌اند. صحنه‌ برف‌بازی تاثیرگذار نیست. برخلاف اکثر فیلم‌های حاتمی کیا که دل‌های بیننده را می‌لرزاند و چشمانشان را پر اشک می‌کرد، این فیلم بیننده را منتظر می‌گذارد، منتظر می‌گذارد و... تمام می‌شود. استعداد «محمدرضا فروتن» در این بخش عقیم می‌ماند و شخصیت خانم خیر شکل نمی‌گیرد. دیالوگ‌ها خوب نیست. دیالوگ‌ها در دهان نقش‌ها نمی‌نشیند بلکه در حد نوشته‌های خام می‌مانند.

اپیزود آخر و شخصیت بهار طلایی ترین اپیزود است. در مجموع انگار همه‌چیز سرجای خودش است. و بازی «مریلا زارعی» چیزی نیست که بشود بدون تحسین از آن گذشت. در کنار آن، اپیزود سیده خانم را می‌توان قرار داد. این‌جا هم به نسبت همه‌چیز مرتب است و گوهر خیر اندیش کل اپیزود را با بازی باورپذیر و زیبایش در اختیار خود می‌گیرد و بقیه عناصر کمتر به چشم میایند که بتوان نقدی بر آن داشت.

داستان خانم دکتری که بچه‌دار نمی‌شود، از آن داستان‌هایی است که قابلیت ملودرام فراوان دارد. این اپیزودیست که می‌تواند پازل حاتمی‌کیا را کامل کند. این زن می‌تواند با گذشتن از این بچه، یک واقعیت اجتماعی را نشان دهد. اما انگار دل نویسنده و کارگردان نمیاید. رشته ها پنبه می‌شوند و این حلقه که باید سرو ته را به هم خوب چفت کند، با گره‌ای شل قائله را ختم می‌کند.

یکی از نکته‌های مهم این فیلم، نداشتن صحنه‌های حادثه است. حاتمی کیا در فیلم‌هایش بسیار به مساله تکنیک دقت می‌کند اما معلوم نیست اینجا سختی کار اورا منصرف کرده یا هزینه و یا کمبود وقت، اما زن هنرپیشه در اپیزود اول پشت تپه برفی دچار حادثه می‌شود و کمی ساده انگارانه زیر بهمنی از برف دفن می‌شود، بدون صحنه‌ای خاص، بدون تریک فیلم‌بردازی. در قسمت دیگر از اسب میفتد و ما باید بگوییم مثلاً پرت شد دیگر! صحنه‌های سخت حذف می‌شوند. بهار خود را از ماشین جناب رئیس بیرون می‌اندازد، بدون اینکه صحنه‌ی حادثه را ببینیم. صحنه‌ی سخت حذف می‌شود و تنها به بانداژ و گریم زخم ها باید بسنده کرد. مسلماً حاتمی ‌کیا سطح توقعات را آنقدر بالا برده است که حداقل انتظار دیدن چنین صحنه‌هایی را در فیلمش داشته باشیم.

بعد از «آژانس شیشه‌ای» و «روبان قرمز»، هربار که به تماشای فیلمی از او بنشینم باز منتظرم مرا مسحور کند. آدم های قصه‌اش را با دل و جان لمس کنم. اما در این دو فیلم آخر تاثیرگذاری به حداقل می‌رسد. با وجودی که او همچنان معتقد است برای نوشتن فیلمنامه و گرفتن صحنه‌ها بسیار زمان می‌گذارد اما نوعی شتاب زدگی و سرهم بندی در آن دیده می‌شود. درست است که تمام آثار یک هنرمند نمی‌توانند شاهکار باشند اما کاش دلیل این لنگ‌زدن را می‌دانستم.

در نهایت، پس از گفتن تمام نکاتی که بعد از دیدن «دعوت» به نظرم آمد، تصورم این است که این پویایی در سینمای حاتمی‌کیا را باید جدی گرفت و ارج نهاد. و امید بر آن داشت که تجربه‌های بعدیش را با تسلط بیشتر بر ناشناخته‌ها و کمتر شناخته‌ها و گرفتن مشورت و کمک‌های حرفه‌ای تر، روی پرده بیاورد.

Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Feed

comments : 0

ارسال یک نظر